برخی از قوانین اعراب جاهلیت

پیچک

تاريخ : سه شنبه 15 مرداد 1392برچسب:, | 9:52 | نویسنده : farid

http://ts2.mm.bing.net/th?id=H.4562579234554673&pid=15.1&H=160&W=157

برخی از قوانین اعراب جاهلیت:

1- در روابط زناشوئى غير رسمى در صورتى كه منجر به توليد فرزند مى شد، اين بستگى به اراده مرد داشت كه زن را بپذيرد يا نه .
2- فرزندى كه از روابط جنسى متعدد و مختلف پديد مى آمد، زن بايد يكى از مردان را به عنوان پدر فرزند كانديد مى كرد.
3- زنى كه پرچم سرخى به علامت فحشا بر بام خانه داشت ، اگر فرزندى مى يافت ، بايد قيافه شناسان پدر آن فرزند را تعيين مى كردند.
4- زناشوئى براى باردار شدن ؛ فردى كه مايل بود كودكى شبيه فلان مرد داشته باشد همسرى را با وى همبستر مى كرد تا از او باردار شود. اين روش ‍ براى افرادى كه مايل بودند فرزندشان شجاع يا شاعر يا كاهن و... باشد، معمول بود.
5- زناشوئى دسته جمعى ؛ عده اى از مردان كه از ده نفر بيشتر نبودند، با رضايت جمعى ، با زنى رابطه جنسى برقرار مى كردند. فرزندى كه پديد مى آمد، اگر پسر بود، بايد مادر، يكى از آن مردان مشخص را به عنوان پدر انتخاب مى كرد. مردان ديگر حق اعتراض نداشتند. گويند ((عمرو بن عاص )) معروف معلول چنين ازدواجى است .
6- زناشوئى مبادله اى ؛ اگر مردى از زن مرد ديگرى خوشش مى آمد، با يكديگر به توافق مى رسيدند و سپس الفاظ خاصى را مى گفتند: تو از مركوبت به نفع من پياده شو من نيز از مركوبم به نفع تو پياده مى شوم . بدين سان براى مدت معينى زنان يكديگر را معاوضه مى كردند. گويا فرزند حاصله از اين تعويض از آن شوهر اصلى بود.
7- زناشوئى به عنف و زور؛ اگر فردى مى مرد، زنش را مانند اموال تقسيم مى كردند. يعنى ابتدا زن متوفى به پسر بزرگ مى رسيد. اگر پسر بزرگ ميل نداشت به پسر بعدى و... مى رسيد؛ اما اگر متوفى پسرى نداشت ، زن به بستگان دور و نزديك وى مى رسيد. آنگاه افراد فاميل به رقابت مى پرداختند و هر كس زودتر پارچه به طرف آن زن پرتاپ مى كرد، زن از آن او بود و ديگر اعتراضى وجود نداشت . زن تسليم اين سنت هاى جاهلى بود. اگر پسران يا مردان فاميل متوفى تمايل به زن نشان نمى دادند، زن حق نداشت ازدواج كند.
8- زناشوئى پنهانى ؛ اين نوع از زناشوئى شامل حال مردان و زنان مى شد كه به عللى نمى توانستند آشكارا به عياشى بپردازند. اين دسته از افراد سعى داشتند تا روابط جنسى پنهانى با فرد مورد علاقه خود برقرار كنند. اين روابط در جامعه جاهلى به رسميت شناخته مى شد.
9- زناشوئى همگانى ؛ ثروتمندان عرب با جمع آورى كنيزكان و زنان زيبا به منظور ازدياد ثروت ، عشتركده هائى مى گشودند. در اين مراكز، زنان و كنيزان ابتدا فنون رقص و ... را مى آموختند و سپس به پذيرائى از مشتريان مى پرداختند. اين مراكز پرچم خاصى داشتد كه نشانه ورود آزاد بود.
در تاريخ جاهليت اين زنان را ((قينات )) و ((ذوات السرايات )) مى گويند.
10- ازدواج مثلى ؛ دادن دختر يا خواهر به فردى و در مقابل گرفتن دختر يا خواهر آن فرد را ازدواج مثلى گويند.
در جاهليت چنين بود كه به جاى مهريه ، دختران يا زنان را به صورت فوق مبادله مى كردند.
11- زناشوئى آزاد؛ كه همان بر پا كردن روسپى خانه ها و ايجاد تسهيلات براى روابط جنسى آزاد كه توسط ثروتمندان و اشراف جاهلى برپا مى شد. تاريخ جاهليت نشان مى دهد كه بسيارى از سران مقاومت مشركين عليه السلام ، فرزندان همين روسپى خانه ها بوده اند. بنيانگذار رژيم اموى فرزند چنين مراكزى بوده است .

اعراب يمن را رسم بر اين بود كه هر چند برادر، يك زن اختيار مى كردند و روابط زناشوئى مشترك بود. زن ابتدا در اختيار برادر بزرگ بود و بعد در اختيار ديگر برادران . در برخى قبائل وقتى مرد اسير مى شد، زن مى توانست روابط آزاد جنسى داشته باشد و براى شوهرش بچه توليد كند. پس از پايان اسارت ، زن و فرزندان از آن او بود. اما اگر مرد از جنگ فرار مى كرد، حقى بر زن نداشت . اين مجازات در پايدارى مردان به هنگام جنگ ، موثر بود. زنان به هنگام بدهكارى مردان ، در اختيار طلبكار قرار مى گرفتند. اجرت حاصله به حساب بدهكارى شوهر گذاشته مى شد.
يادآورى مى شود كه جوامع ديگر جهان وضعى بهتر نداشتند.
در جامعه جاهلى زنان خريده مى شدند. ازدواج ارثى نيز وجود داشت . ازدواج قرضى انجام مى شد. مردى به مدت چند روز يا چند ماه زن فرد ديگرى را قرض مى كرد. ازدواج توليدى نيز رايج بود. مردان چند زن اختيار مى كردند تا صاحب پسران شوند. اگر مردى به عللى نمى توانست صاحب پسر شود، زنش را در اختيار مردى قرار مى داد تا برايش پسر بياورد.

در جامعه جاهلى ، طلاق نيز انواعى داشت :

1- طلاق كنائى ؛ قهر يا سفر كردن شوهر و يا دور زدن خيمه ، به معناى طلاق بود. زن مى دانست كه به اين وسيله مرد از او جدا شده است و بايد خانه اش را ترك كند و نزد بستگان خود برود. اين نوع طلاق را طلاق غير مصرح مى گفتند.
البته گاهى زن ، مرد را طلاق مى گفت . اگر زن درب خيمه اش را مى گرداند، به معناى اعلام متاركه بود و مرد بايد مقدمات حركت زن به خانه پدر يا اقوامش را فراهم مى كرد.
2- طلاق صريح ؛ كه با جملات خاصى انجام مى يافت : مردبه زن مى گفت : نزد اقوامت برو. يا: نزد بستگانت برو در حالى كه طلاق گرفته اى . يا تو ديگر براى من مثل مادرم هستى . و اين نوع طلاق را ظهار مى گفتند. و يا: سوگند ياد مى كرد كه ديگر با زنش همبستر نشود. اين طلاق را طلاق ايلاء مى گفتند.
طلاق ها گاهى جنبه اذيت و آزار داشت و زمانى به خاطر ناسازگارى پيش ‍ مى آمد. مرد براى محروم كردن زن از ازدواج مجدد، به زن رجوع مى كرد. مردان عرب بيشتر براى اذيت زن به اين طلاقها دست مى زدند. مرد عرب مى گفت : من دارم با اين زن بازى مى كنم تا او را به ذلت و خوارى بكشانم . زنان آلت دست مردان بودند. آنان در پى طلاق ، حق ازدواج نداشتند، زير شوهر قبلى مى توانست رجوع كند و در غير اين صورت كار به جنگ و خون ريزى كشيده مى شد و سالها ادامه مى يافت .
اكثر درگيريهاى خونين چندين ساله قبائل جاهليت انگيزه هائى اين چنين داشته است .
در جامعه جاهلى طلاق قواعد و قوانينى نداشت ، فقط اراده مرد كافى بود. اما در عين حال ((عده وفات )) براى زن لازم بود! كه بايد تا يك سال و يا تا آخر عمر صبر كند. زن بايد پس از مرگ شوهر بر سر قبر او خيمه سياه بزند و لباس چركين و مندرس بپوشد و سخت عزادار باشد.
بيرون آمدن زن از عزا، شرايط و مراسمى داشت : بايد حيوانى را گرسنه و تشنه مى زدند تا بميرد، سپس مقدارى سرگين شتر و يا حيوان ديگرى را برداشته و به نقطه اى خاص پرتاب كنند تا بدين وسيله عزا و مصيبت را دور كرده باشند. آن وقت زن از چادر سر قبر خارج مى شد و از عزا در مى آمد.
فرزند خواندگى در ميان اعراب جاهلى رايج بود. اين رسم ديرينه در ميان اقوام و ملل ديگر نيز رايج بوده و هست .
در برخى از اقوام اين اقدام به منزله صلح و آشتى بين طرفين صورت مى گرفته است . انگيزه هاى ديگر نيز داشته است : نداشتن فرزند پسر كه در ميان اعراب يك ارزش مطلق بود، عامل اساسى فرزند خواندگى بود. بسيارى از مشاهير عرب چنين سرنوشتى داشته اند.

http://media.farsnews.com/Media/8710/ImageReports/8710231463/3_8710231463_L600.jpg
زنده به گور كردن دختران

اين اقدام ، انحطاط اعراب را مى رساند. قرآن به اين فاجعه بزرگ انسانى با توبيخ و سرزنش شديد اشاره مى كند و به عاملان اين فاجعه ، هشدار مى دهد كه بايد عقاب شوند و حتى آن را به رستاخيز موكول كند كه بايد قاتلان جوابگو باشند.
يكى از محورهاى اساسى مبارزه اسلام ، مبارزه با نظام مرد سالارى بود و نفى اصالت مذكر. قرآن علل اين جنايات را توضيح مى دهد و به فقر اقتصادى و سقوط مطلق اخلاقى اعراب اشاره مى كند. عنصر خطرناك تعصبات جاهلى در مورد جنس زن ، در اين فاجعه دخالت مستقيم داشته است . دختر داشتن و اصولا زن بودن ، يك ننگ بزرگ و گناه نابخشودنى بود. تاريخ جاهلى حاوى فجايع دردناكى است در حق زنان و كودكان دختر.
در جامعه جاهلى وقتى مرد متوجه مى شد همسرش حامله است ، سخت پريشان مى شد كه نكند نوزاد، دختر باشد. وقتى مرد خبر مى يافت كه همسرش دختر آورده ، سخت منقلب مى شد و به مرز جنون مى رسيد و براى راحت شدن از اين ننگ ، نوزاد دختر را زنده به گور مى كرد. مرد حاضر بود نوزاد را بفروشد. در چنين صورتى امكان نجات كودك بود. اگر كسى متكفل خرج نوزاد مى شد، امكان زنده ماندن بود. گويند فرزدق ، شاعر معروف عرب نخستين كسى بود كه اقدام به خريد نوزادان دختر كرد تا از مرگ نجات يابند. او در آستانه ظهور اسلام نزديك به سيصد نوزاد دختر خريد. در اخبار جاهلى آمده است كه به هنگام زايمان زن تمام اعضاى خاندان و قبيله عزا مى گرفتند. زن بايد به خارج از قبيله بر لب گودالى مى رفت و در انتظار مى ماند: اگر نوزاد پسر بود، موجبات خوشحالى خانواده را فراهم مى كرد و اگر دختر بود بايد در همان گودال ، چال مى شد و زن شرمنده و سر به زير به خانه بر مى گشت . گويند در جامعه جاهلى دهها دختر در مقابل يك شتر معامله مى شدند. مردى 24 دختر را داد و يك شتر سرخ مو گرفت .

تاريخ جاهلى از وجود مردانى خير و نيكوكار ياد مى كند كه حاضر بودند نوزادان دختر را بخرند تا از مرگ نجات يابند. البته نوزادان پسر سرنوشت ايده آلى نداشتند و بستگى داشت به اينكه مادرشان از چه خانواده و قبيله اى باشد. مساءله روح شجاعت و جنگ و خون ريزى بسيار مهم بود. اگر مادر نوزاد پسر، كنيز مى بود، پدر حاضر نبود او را به خود منسوب كند.
چنين پسرى بايد تن به كارهاى پست مى داد و حق نداشت جانشين پدر يا نماينده او باشد. چنين پسرانى معمولا چوپان قبيله مى شدند. اين مساءله در دوران جاهليت حوادث شگفتى ساخته است . فرزندانى قوى و شجاع كه بعدا مردانى جنگجو شده اند، در مواقع بحرانى به دليل اين كه كنيززاده بودند، به محض شنيدن شرافت خانوادگى از سوى پدر، قهرمانيهاى شگفت كرده اند و بر دشمن در حال غلبه ، غالب شده اند. داستان عنزه از همين قبيل است . او مادرى كنيز داشت و از حقوق اجتماعى عربى - قبيله اى محروم بود. در يك تهاجم ، كه قبيله او در حال شكست بود، پدرش ‍ به او دستور حمله و دفاع داد و او گفت كه چون كنيز زاده است ، حق ندارد دفاع كند. پدر گفت اگر بر دشمن غلبه كنى ، آزاد مى شود و عنزه با شنيدن اين جمله از پدرش ، بر دشمن تاخت و پيروز شد.
با ظهور اسلام و آن انقلاب عظيم و زيربنائى در فكر و فرهنگ و سنن ، بسيارى از پدران قاتل به حضور پيامبر رسيدند و از گذشته خود اظهار شرمندگى نمودند. آنان داستانهاى دردناكى از زنده به گور كردن نوزادان دختر تعريف مى كردند. مردى شقاوتمندانه اعتراف كرد كه دخترش را كه از او مخفى كرده بودند، در بزرگسالى شناخته و بدست خودش زنده به گور كرده است . او تعريف مى كرد كه چگونه التماسها و ناله هاى دخترش را از زير خاكها مى شنيده و همچنان خاك ريخته تا صدا خاموش شده است .
بديهى است كه جوامع ديگر وضعى مشابه داشته اند و در چين و ژاپن وضع اين گونه بوده است . اسلام به همه اين نكبت ها پايان داد، خرافات و اوقام و پندارهاى پليد را زدود و به بت در تمام ابعاد و مظاهر ذهنى و عينى آن خاتمه بخشيد.
زن را از قعر ذلت و خوارى و تباهى به اوج عزت و عظمت و اعتبار همسان انسانى رساند. آنقدر در تقديس و تكريم زن كوشيد كه اين موجود شريف و بزرگوار را برتر از مردان معرفى كرد. فاطمه زهرا سلام الله عليها سرور زنان جهان ، كوثر توحيد و شجره طيبه امامت و هدايت را پديد آورد. زن و مرد در اسلام اعتبار انسانى خويش را باز يافتند.
اعراب جاهلى براى شوهر دادن دختران خود روش جاهلانه و خرافى خاصى داشتند. اگر دخترى بى شوهر مى ماند و خواستگارى نداشت ، بايد قسمتى از گيسوى خود را پريشان مى كرد و يك چشمش را سرمه مى كشيد و شب هنگام در كوچه يا صحرا پا برهنه و لنگان لنگان راه مى رفت و مى گفت : من قبل از طلوع صبح شوهر مى خواهم اى لكاح . ((يا لكاح ! ابغى النكاح ، قبل الصباح )) لكاح معنائى ندارد و فقط براى جور كردن قافيه بكار رفته است


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: